یادداشت
    
تعداد بازدید: 116
         
دسته بندی : عمومی
    
تاریخ درج خبر : 1404/2/31
منبع : درون سازمانی

امروز با یکی از دوستانم تماس گرفتم که سالها پیش، آخرین بار، وقتی محل کارم در میرجاوه بود باهم تلفنی صحبت کرده بودیم. بعد از احوالپرسی بلافاصله پرسید هنوزم مادر بچه‌های نیازمند هستی؟ حسی مانند آن‌چه که در مدرسه آزاد فیلم استاد مسعود کیمیایی در کلاسهای سینما از آن یاد می‌شد، حس‌های آمیخته و همزمان، به سراغم آمد.
هم من که تصمیمم برای بچه نداشتنم در همه عمر قطعی بود از شنیدن واژه آسمانی «مادر» در دلم قند آب شد چون همه کسانی‌ که از نوزاد تا کهنسال نیاز به کمک داشتند را مانند فرزندانم می‌دانستم چنان‌که گویی از رگ و خون و پوست و استخوان خودم باشند، هم طنزی بسیار ظریف! باعث لبخندم شد که مگر می‌شود حتی اگر بین مادر و فرزند فرسنگ‌ها فاصله باشد از او پرسید آیا هنوز مادر فرزندانت هستی؟! مادرها حتی پس از مرگ هم مادر فرزندان خودشان هستند. آخر این چه سوالی است! برای من که در زمینه زبانشناسی کار می‌کنم بین واژه «هنوز» و «مادر» بیگانگی شگفت انگیزی به نظر می‌رسید. با خنده گفتم مادر همیشه مادره. چقدر واژه «همیشه» برخلاف «هرگز»، همانطور که از دهانم بیرون می‌پرید با «مادر» دوست بود. مکث کوتاهی کرد و مثل اینکه از پرسش خودش پشیمان بود و یا با خود گفت که منظورم را درست بیان نکردم با خنده ریز و برخاسته از وجد و شادمانی ادامه داد باید از تو یاد بگیریم. در تمام این سالهایی که باهم صحبت نکردیم، من هم در حد توانم، اگرچه نه در قواره تو، به بچه‌های نیازمند کمک می‌کنم تا بتوانند احساس بهتری نسبت به زندگی‌ و آینده‌ داشته باشند. اما باید بیشتر یاد بگیرم.
یکتا پناه پور

از   1   رای
10

  نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید مدیر سایت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.