مادر کودکان مرز | یکتا پناه پور

پناه کودکان مرزنشین
    
تعداد بازدید: 62
         
دسته بندی : عمومی
    
تاریخ درج خبر : 1402/10/21

حکایت زنی که در سیستان و بلوچستان زندگی خود را وقف مردم کرده است

به نقل از جهان صنعت ؛ ریحانه جولایی- از پشت تلفن صدایش کمی گرفته، خودش می‌گوید به خاطر گرد و خاک هوا و بادهای ۱۲۰ روزه‌ای است که زندگی را برای مرز‌نشینان سیستان‌و‌بلوچستان مختل کرده. پشت این صدای گرفته اما دختری جوان است با رویایی زیبا که در آن صلح و انسانیت حرف اول را می‌زند.
زندگی میان خاک و فقر و کودکان
تلاشم برای اینکه بفهمم چند سال دارد به نتیجه نمی‌رسد، وقتی اصرارم را می‌بیند، کمی نرم می‌شود و سنش را می‌گوید اما قول می‌گیرد در گزارشم حرفی از سنش به میان آورده نشود. «بعضی‌ها وقتی می‌خواهند کمک مالی کنند برایشان مهم است من چند سال دارم. وقتی متوجه می‌شوند جوان هستم کمتر کمک مالی می‌کنند. برای همین هیچ وقت به کسی سنم را نمی‌گویم.»
یکتا پناه‌پور چند سالی می‌شود زندگی و ثروتش را وقف کودکان مرز‌نشین سیستان‌و‌بلوچستان کرده و تمام وجودش از این انتخاب رضایت دارد. داستان زندگی جدید او از سال ۱۳۹۲ آغاز می‌شود. از زمانی که در مقطع دکتری زبان‌شناسی، در دانشگاه زاهدان پذیرفته می‌شود. «پیش از اینکه به زاهدان بروم در آموزش و پرورش شیراز خدمت می‌کردم؛ به خاطر مسافت زیاد مجبور شدم انتقالی بگیرم و چون در مناطق مرزی معلم زیاد نبود خیلی سریع با انتقالم موافقت شد.»
از آن به بعد روزهای یکتا پناه‌پور با زندگی کردن در میان کودکانی که جز فقر چیز دیگری ندیده بودند عجین شد. او که از همان روزهای اول نتوانست نسبت به کودکان بی‌تفاوت باشد می‌گوید: «تا به حال این حجم از فقر و بدبختی را یک جا باهم ندیده بودم. بعد از مدت کوتاهی که گذشت تصمیم گرفتم یکی از بچه‌ها را تا آخر سال حمایت مالی کنم و تمام کارها خیلی راحت انجام شد. زمان زیادی از این موضوع نگذشت که تعداد بچه‌ها بیشتر و بیشتر شد تا جایی که با هزینه شخصی هر روز برای بچه‌ها غذای گرم درست می‌کردم و به مدرسه می‌بردم. کمک‌های دیگری هم به بچه‌ها می‌کردم، مثلا برایشان کیف و کفش و نوشت‌افزار تهیه می‌کردم. بچه‌ها در خانواده‌های فقیر زندگی می‌کردند و کمترین کمکی می‌توانست زندگی آنها را تغییر دهد. خانواده‌ها عمدتا پر جمعیت بودند و توانایی رسیدگی به آنها را نداشتند. برای مثال کوچک‌ترین خانواده‌ها در آنجا ۸ نفره بودند.»
غریبه‌ای که آشنا شد
«پذیرش من در بین مردم زاهدان زیاد سخت نبود، سال اول نگران بودم که قرار است کجا بروم یا وارد چه محیطی شده‌ام و شکل زندگی برایم بسیار متفاوت شد. برای مردم هم اتفاق تازه‌ای بود که کسی از شهری غریبه آمده و تمام پول‌هایش را برای بچه‌های غریبه خرج می‌کند، در ابتدا کمی گارد داشتند و در برابر من مقاومت می‌کردند اما آرام آرام به هم نزدیک شدیم. من هم در این میان سعی می‌کردم رفتار بدی نداشته باشم. حساسیت‌ها و آداب و رسوم منطقه را درک می‌کردم و به آنها احترام می‌گذاشتم. ممکن است برای خیلی از مردم وارد چنین گروه‌هایی از جامعه شدن هولناک باشد اما من وارد شدم و توانستم جایی میان‌شان باز کنم.»
پناه‌پور به تدریج در میان مردم زاهدان تبدیل به چهره‌ای شد که هر کسی مشکلی داشت ابتدا به سراغ او می‌آمد و همین مساله باعث شد تا مردم کمک‌های بیشتری از او طلب کنند. در مدت زمانی کوتاه حمایت مالی از یک کودک تبدیل شد به حمایت از ۳۱ کودک مرز‌نشین و فقیر که از هر لحاظ نیاز به توجه و حمایت داشتند. البته تعداد افرادی که این زن به آنها کمک می‌کند بیشتر از عدد ذکر شده است. ۳۱ کودک به صورت دائمی تحت پوشش او هستند و تعداد زیادی به صورت دوره‌ای از کمک‌های او بهره می‌برند. افراد بزرگسال هم از کمک‌های او بی‌بهره نمانده‌اند. از زنان بارداری که بیماری هپاتیت دارند و احتمال می‌رود بیماری روی جنین تاثیر گذاشته باشد تا سالمند بیمار ۹۲ ساله که اسمش «ننه گلی» است، تحت حمایت این دختر جوان هستند. با اینکه قدم اول و هدف اصلی‌اش حمایت از کودکان بوده اما با وجود هزینه‌های بالایی که برای سالمندان صرف می‌شود، دست رد به سینه آنها نمی‌زند.
کمک‌ها کم شده اما خدا هنوز بزرگ است
او در مورد نحوه کمک‌های مردمی به «جهان‌صنعت» می‌گوید: در سال اول کسی کمک خاصی نمی‌کرد. چند سال پیش به دلایلی پدر، برادر و بعد از مدت کمی مادرم را از دست دادم و تمام هزینه‌های سال اول و بخشی از هزینه‌های تمام این سال‌ها را از پولی که از خانواده برایم مانده بود صرف بچه‌ها و کمک به آنها کردم. اما پس از مدتی آنقدر بین مردم شناخته شدم که از این طریق با چند روزنامه مصاحبه کردم و پس از آن کمک‌های مردمی آغاز شد. در این سال‌ها کمک‌ها خیلی نسبت به قبل کمتر شده اما خدا کمک می‌کند و کارمان لنگ نمی‌ماند.«بچه‌های من»، کلمه‌ای که در زمان گفت‌و‌گو بارها از زبانش شنیدم. معتقد است تمام کودکانی که با او در ارتباط هستند مانند فرزندانش هستند. بچه‌ها آنقدر برای او با اهمیت و عزیز هستند که به خاطر حمایت از بچه‌ها تا امروز قید ازدواج و تشکیل خانواده دادن را زده است و حالا از فارس و خوزستان و هرمزگان هم دست یاری به سویش دراز می‌کنند. کودکان بیش از هر قشر دیگری دلش را به درد می‌آورند. به گفته خودش: «‌کودکان آسیب‌پذیر‌ترین قشر جامعه هستند. آنها فقر و زندگی کردن در سختی را انتخاب نکرده و توان مقابله با آن را ندارند. مواجه شدن با سختی‌ها هنوز برای آنها زود است.
تلاش‌هایی که ماندگار می‌شوند
تلاش‌های پناه‌پور فقط در حد کمک مالی و حمایت تحصیلی به کودکان نبوده است. در کنار تلاش‌هایی که برای ارتقای سطح دانش کودکان داشته فعالیت‌های فرهنگی نیز بوده است که منجر به تاثیرات کوتاه یا دراز‌مدت در سبک زندگی و شرایط مرز‌نشینان جنوب‌شرقی کشور شده است. فعالیت‌های او در زمینه کودکانی که خانواده مهاجر دارند و چند نسل است که بی هویت و بدون داشتن مدارک شناسایی زندگی می‌کنند قابل تقدیر است. بعد از فرمان رهبری مبنی بر اینکه کودکان بی هویت هم باید از تحصیلات عمومی بهره ببرند، پناه‌پور تمام تلاشش را کرد تا کودکانی که فاقد مدارک شناسایی هستند بتوانند در ایران تحصیل کنند. این بچه‌ها در کنار تحصیل از مزایایی همچون بهداشت و نظارت پزشکی هم بهره می‌برند.
از دیگر فعالیت‌هایی که او به آنها پرداخته مرتفع کردن مشکلات شنوایی کودکان از طریق کاشت حلزون، پیگیری و درمان مشکلات چشمی کودکان و در برخی موارد بزرگسالان به واسطه شرایط بد آب و هوایی و همچنین سایر موارد پزشکی بوده است تا افرادی که در این زمینه‌ها مشکل داشتند با موفقیت بحران را رد کنند و به زندگی بازگردند.
مهاجرت، موضوع مهمی که جوان‌ها، خصوصا آنهایی که تحصیل کرده‌اند به آن بیش از بقیه فکر می‌کنند از مهم‌ترین دغدغه‌های اوست. پناه‌پور می‌گوید: جوانان تحصیلکرده علاقه زیادی دارند تا از این منطقه مهاجرت کنند و بیشتر تمایل دارند تا به مشهد و مازندران نقل‌مکان کنند. با آمدن من و دیدن فعالیت‌های انجام شده بسیاری از آنها مجاب شده‌اند که در شهر مادری خود بمانند. چون می‌بینند من که غریبه هستم و از شهر دیگری تمام زندگی‌ام را صرف کمک به آنها کرده‌ام توانستم اینجا دوام بیاورم و آنها هم با همین هدف در استان ماندند و برای بهبود شرایط تلاش می‌کنند. در کنار موضوعاتی که در بالا ذکر شد در خصوص مصرف آب و فرهنگ بهینه کشاورزی و دامداری هم قدم‌هایی برداشته‌ایم. از معضلات اصلی آشنا نبودن کشاورزان با بحران آب است؛ در این استان یک مدیریت صحیح برای آب وجود ندارد. تکلیف آب هیرمند هنوز مشخص نشده و نهادی نیست تا کشاورزان را آموزش دهد. همچنان کشاورزی سنتی در این استان وجود دارد و در این بی آبی کشاورزان هندوانه کشت می‌کنند. نسبت به قبل جمعیت بیشتر شده و بر همین اساس مصرف آب هم بیشتر از قبل شده اما از سوی دیگر بارندگی به صورت چشمگیری کاهش داشته است. سوء‌مدیریت بزرگ‌ترین معضل این استان است و کسی هم به آن توجهی ندارد.
در آخر از او پرسیدم آینده خود را چگونه می‌بیند؟ آیا تا به حال به این موضوع فکر کرده که به شیراز برگردد و به زندگی روزمره‌اش ادامه دهد؟ از دیدن این حجم از فقر و محرومیت خسته نشده است؟ او در پاسخ می‌گوید: قطعا برای خودم پایانی را متصورم. اما پایان راه به معنای تمام شدن کار با مردم نیست. دوست دارم بتوانم یک موسسه داشته باشم و در آنجا به کارم ادامه دهم. موسسه‌ای که در آن معلولین هم باشند و بتوانم به آنها هم کمک کنم.

از   0   رای
0

  نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید مدیر سایت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.